سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که بر اثر هر گناهی از برادرانش کناره گیری کند، دوستانش کم شوند . [امام علی علیه السلام]
رصد
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
اوقات شرعی

  • بازدید امروز: 7
  • بازدید دیروز: 0
  • مجموع بازدیدها: 4591
    » درباره من
    رصد
    راصد

    » آرشیو مطالب
    دل نوشت
    تلنگر

    » لوگوی وبلاگ


    » طراح قالب
    »» سه گانه ی احمدی نژادِ خشن!

    ۱.  حتی اگر در کابین زنانتان باشد!
        یکی از کسانی که در سه دولت قبل از مدیرکل های نهاد ریاست جمهوری بوده است(و البته الان نیست) مدتی پیش اندر خیانت های احمدی نژاد خبر داد که در روز روشن جرّثقیلی از طرف نهاد ریاست جمهوری ماشین پژو پرشیای آقای "ع" یکی از وزرای دولت سابق را از منزل بیرون آورد و به نهاد منتقل کرد!
     البته ما هم شدیداً از این خبر سرافکنده شدیم. این مساله را پیگیری کردم، نتیجه تحقیق جالب است:

        دولت سابق ۳ میلیارد تومان به ایران خودرو داده است تا هر کدام از وزرا هر کس را که مایل بودند به آن شرکت معرفی کنند و او یک دستگاه پژو پرشیا تحویل بگیرد! جالب تر آنکه بسیاری از حضرات همسران و فرزندانشان را برای دریافت پژو معرفی کرده بودند. احمدی نژاد همه ی پژوها را به بیت المال برگرداند حتی آن هایی را که در کابین زنانشان بود!

    ۲- من بنز می خواهم چه کار!

    جالب است بدانید که وزیر اطلاعات اسبق مبلغ کلانی را برای خرید ۳ بنز مدل بالا صرف کرده بود؛ یکی برای رییس جمهور، یکی وزیر کشور و یکی احتمالاً...
    هر سه ماشین فروخته شد و ماشین های بسیار ارزان تری خریداری شد.

    ۳- حقوق های مادام العمر؛ قطع!

        احتمالاً می دانید که با آیین نامه ای، وزرای دولت، پس از مدت تصدی پست وزارت و حتی پس از پایان عمر دولت تا پایان عمر حقوقِ وزارت دریافت می کردند!
    حتماً حدس می زنید که احمدی نژاد این حقوق را قطع کرد و البته احتمالاً باز هم حدس می زنید که به همین علت بسیاری از حضرات شاکی و دل شکسته شده اند.
    البته از حق نگذریم برخی هم مانند فلاحیان از این اقدام تقدیر کردند.
    -----------

    فرزند عدالت باشید
    به خدا سوگند اگر برخوردم به مالی که به کابین زنان داده شده و کنیزان با آن مال به مالکیت در آمده باشند بی درنگ آن را به بیت المال و صاحبانش بر خواهم گرداند. چرا که در عدالت گشایش است !
     کسی که عدالت او را به مضیقه و فشار گذارد بیدادگری البته بیشتر دچار فشارش خواهد کرد.
    خطبه ۱۵ - نهج البلاغه حضرت امیر علیه السلام



    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » راصد ( سه شنبه 86/8/1 :: ساعت 4:42 عصر )
    »» ماجرای دانشگاه کلمبیا نقشه ایرانی‌ها بود

    "بیژن نوباوه" خبرنگار سابق صدا و سیما در نیویورک و مدیر فعلی خبر شبکه جهانی جام‌جم. نوباوه فارغ‌التحصیل کارشناسی سینمافوتوگرافی و کارشناسی ارشد تهیه و تولید تلویزیون است. او که از حدود دو سال پیش به علت شدت ‌یافتن عوارض شیمیایی حاصل از جنگ هشت‌ساله عملا از خبرنگاری فاصله گرفته است اما به میل خود و با هماهنگی خود(!) در سفر رییس جمهور به امریکا با او همراه شد؛ به قدری هم دسته بندی شده سخن می گفت که سوال هامان را از متن بیرون بکشیم و یک گفتار دلچسب رسانه ای را به عنوان ماحصل 40 دقیقه گفتگو با پیش روی مخاطب خود بگذاریم...ترافیک خیابان ولی عصر(عج) و کمی هم هماهنگی‌های جلوی در سازمان صدا و سیما باعث شد تا با تاخیر برسیم اما "خبرنگار دیروز" و "مدیر امروز" اگرچه زیاد فرصت نداشت نشست و قصه پر رمز و راز سفر به نیویورک را با نگاهی کارشناسی برایمان تعریف کرد...

    عصبانیت امریکا از چیست؟
    ببینید! غربی‌ها اعتقاد دارند که اتحاد جماهیر شوروی سابق را با یک نظام شعارهای لیبرال دموکراسی، در مقابل تفکرات کمونیستی، از بین بردند و نابود کردند! ولی وقتی نگاه می کنید که این تفکرات با یک تفکرات برتر، یعنی تفکرات منطقی اسلامی که بیشترین تلاش خود را بر محور حق طلبی انسانی قرار داده؛ به چالش کشیده می شود آنگاه معنی شکست خوردن "تفکر" را می فهمید.
    اگر آمریکایی ها هزار عراده تانک از دست بدهند، کارخانه هایشان دوباره قادر به تولید آن هستند. اما تفکری که سالیان سال بعد از گذشت حدود 55 سال از جنگ جهانی دوم ـ بالاخره خود را ابر قدرت جهان حساب می‌کنند ـ اینطور زیر سوال می رود، این باخت خیلی بزرگتر از باخت از دست دادن چند هواپیما است یا حتی شکست خوردن در جنگ منطقه ای..
    در جنگ 33 روزه حزب الله و رژیم صهیونیستی وقتی که این رژیم عملا و علنا شکست را پذیرفت، دنیا چه نتیجه ای گرفت؟ نتیجه گرفت، این تابویی که شما از قدرت شکست ناپذیر اسرائیل ساخته اید به راحتی با یک نیروی با ایمان 5 هزار نفره به زمین می خورد. آیا این برای دنیای غرب و صهیونیست ها خطر دارد یا از بین رفتن سی تانک مرکاوا؟
    این تفکر است که برای ساختنش خیلی تلاش شده است و با این تفکر است که صدها سال می توان زندگی کرد. وقتی شما تفکر آن ها را به چالش می کشید، آن هم با یک عمل منطقی مقابله به مثل. معلوم است که نتیجه می‌شود بزرگترین شکستی که دنیای غرب خورده است و خودش زیاد متوجه نیست! یعنی مردم دنیای غرب به این فکر می افتند که تفکری قوی تر و بالاتر از آمریکا هم وجود دارد و این ضرری است که غربی ها کردند و در راس آن آمریکایی ها.

    ماهیت لیبرال دموکراسی در کلمبیا
    من با تعداد زیادی از آمریکایی ها دوست هستم. آن ها همه شان بعد از اتفاق دانشگاه کلمبیا حرفی برای گفتن نداشتند. بی استثنا گفتند که رییس دانشگاه کلمبیا آدم بی تربیت و بی‌هویتی است. بعضی ها هم از عبارت احمق استفاده می کردند که چرا آلت دست دیگران شده است. بسیاری اعتقاد دارند که همین روزها عوض می شود. دولت آمریکا او را عوض می کند و می خواهد بگوید این تفکر لیبرال دموکراسی نبود که فحش داد و در نهایت هم شکست خورد، بلکه این تفکرات یک فرد بود. از بین بردن افراد در تفکرات آمریکایی، خیلی راحت صورت می گیرد. ممکن است سه هزار نفر را در برج تجارت جهانی از بین ببرند چون ناگزیرند از تفکرشان دفاع کنند و از طرفی وارد قرن بیست و یکم شده ایم و دیگر نمی‌شود با تزریق اطلاعات نادرست، مانع دریافت حقیقت توسط مردم شد...
    شما بدانید که نشان دادن مستقیم یک مراسم دانشگاهی بسیار پر هزینه است. چون هر کلمه ای که بیان می شود می‌تواند برای ما خطرناک باشد. اما آن ها اینقدر مطمئن بودند که این بازی را می برند که دو شبکه مهم فاکس نیوز و سی ان ان و بعضی شبکه های اروپایی آن را مستقیم پخش کرد و به همه هم می گفتند که این برنامه را ببینید! یک تبلیغات تمام عیار و حرفه‌ای برای جمع کردن مخاطب میلیونی... و وقتی آنطور در دانشگاه شکست می خورند، دیگر حرفی برای گفتن نیست؛ همه می‌فهمند این یک شکست فاحش و مفتضحانه است برای تفکر لیبرال دموکرات. به هر حال ما در یک جنگ نرم قرار داریم...

    می‌گفتند کار خودتان است!
    یادتان باشد که ما در یک جنگ منطق در برابر منطق، پیروز شده ایم. این بزرگترین ارزشی است که از این سفر بدست آورده ایم. بعد از جلسه دانشگاه کلمبیا در صحبتی که با استادهای دانشگاهی انجام دادم، می گفتند این مراسم را شما برنامه ریزی کرده اید، نه آمریکایی ها! گفتم چطور؟ گفتند یعنی می شود آمریکایی ها اینقدر نفهم باشند و اینقدر خوب(!) علیه خودشان حرف بزنند و خودشان را ضایع کنند؟! گفتم اگر ما این برنامه را در داخل دستگاه حاکمه آمریکا طراحی کرده ایم پس ما خیلی هوشمندانه عمل کردیم و بازی را کامل به نفع خود بُرده ایم. اگر شما طراحی کردید آنوقت ما در طول بازی از طراحی و میزبانی شما عقب نماندیم، باز هم ما بُرده ایم، پس در کل ما باهوش تریم. می خندیدند و می گفتند ما جوابی برای این نداریم... حالا که مدتی از آن روزها گذشته واقعا فکر می‌کنم بزرگترین مشخصه آقای رییس جمهور توکل شان به خداست و همین هم باعث پیروزی شان است.

    می‌خواستیم جلسه را به هم بریزیم
    وقتی که رئیس دانشگاه صحبت می‌کرد من در جایگاه خبرنگاران بودم. او به انگلیسی حرف‌های خیلی زشتی می زد. فاصله جایگاه خبرنگاران با صندلی رییس جمهور زیاد بود. من یک لحظه فکر کردم که آقای احمدی نژاد این حرف ها را نمی شنود یا متوجه اهانت‌های انگلیسی او نمی شود. حتی تصمیم گرفتیم من و آقای قرقی، برویم وسط سالن و اعتراض کنیم و بگوییم فاشیست خودت هستی که در دانشگاه اینگونه صحبت می‌کنی. یقینا اگر چنین کاری می کردیم جلسه بهم می خورد و ما هم بازداشت می شدیم. اما وقتی با دوربین زوم کردم، دیدم که رییس جمهور گوشی دارد و سیم از پشت گوش شان رفته بود. حرف ها هم به فارسی ترجمه می شد.
    ایشان لبخندی بر لب داشت و با حالتی تمسخر آمیز به سخنران نگاه می کرد. مطمئن شدم که ایشان متوجه صحبت ها هست. خیالم راحت شد که سر وقت جواب خواهند داد...
    وقتی هم نوبتشان شد با تسلط بسیار خوبی جواب دادند. واقعا در آن جو صحبت کردن برای هر کسی، کار بسیار سختی است. چه برسد به کسانی که نه تنها شما را قبول ندارند، بلکه قبل از شما با جملاتی سخیف تحت تاثیر قرار گرفته‌اند. حالا در چنین فضایی حرف زدن از دیانت و منطق ادیان ابراهیمی و بعد از آن مطرح کردن مسائل سیاسی کار بسیار سختی بود که جز با توکل به خدا امکان پذیر نبود.
    وقتی ایشان صحبت می کردند؛ صدای افتادن یک سنجاق ته گرد را بر کف سالن می‌توانستید بشنوید. سکوت مطلق بود. این سکوت بعد از سخنرانی ایشان که ما حدود یک ساعت در منطقه دانشگاه مصاحبه می گرفتیم هم وجود داشت. بدبین ترین افراد هم نمی توانستند حرفهای ایشان را رد کنند. دیگر نهایت تلاششان را که می‌کردند با عناد و غرض‌ورزی می گفتند بله احمدی نژاد حرفهای قشنگی می زند، اما عمل نمی کند! یعنی این نهایت عکس العملی بود که نشان می دادند. بسیاری هم می گفتند ایشان حرفهایی زدند که قابل تامل است...
    کوچکترین شعاری از داخل سالن شنیده نشد و همه افراد در حالیکه انگار باخت بزرگی را متحمل شده اند و فقط در تفکرات خودشان غوطه ور هستند، سالن را ترک کردند. این نشان دهنده یک پیروزی شیرین نیست؟ (می‌خندد...) خندیدن من هم الان از ته دل است. واقعا نمی‌دانید چطور خدا صحنه را برگرداند. صحنه ای که قرار بود یک تراژدی برای ما باشد، به یک پیروزی بزرگ برای ما و یک تراژدی دنباله‌دار برای دشمن تبدیل شد.

    مشکل امریکا با بمب و موشک ما نیست!
    به نظرم مسئله را باید این طور نگاه کرد که جامعه غرب برای مبارزه و اضمحلال هر نوع تفکرِ در مقابلش، یعنی هر نوع جریان خلاف آب، به چشم یک تروریست، دشمن یا معاند می نگرد و برایش برنامه‌ریزی می‌کند.
    مثلا ببینید با کوبای کمونیستی چه طور برخورد می شود، آمریکا هیچ وقت نمی خواهد تفکرات کوبا را به چالش بکشد. جامعه غرب تنها سعی می کند کوبا را یک کشور مستقل ببینید. اما در مورد ما مساله تفاوت دارد. کاری که غربی ها می کنند این است که به افکار عمومی و مخاطبانشان می قبولانند که، ما تفکر برتر هستیم، در مقابل چون تفکر و اندیشه انقلاب اسلامی را قبول ندارند و از گسترش آن می‌ترسند از هر نوع تبلیغات علیه ما استفاده می‌کنند...
    خب حالا می بینند در ارائه روبروی هم این دو نوع تفکر ، ما ایرانی ها پیروزی شدیم؛ اینکه چرا هویت ایرانی بهبود یافته و یا آمارها نشان می دهد که ایرانی ها به خود می بالند، نتیجه اش در همین مبارزه منطقی و علمی است. علتش این است که آنها به این نتیجه می رسند که با همه تبلیغاتی که وجود داشت؛ نتوانستند جلوی امواج بیداری تفکرات انقلاب اسلامی را بگیرند. حالا باید یک فکری به حال خودشان بکنند و ترمیم کنند این ضایعه دردناکشان را؛ تفکر ژوشالی "قدرت برتر" در دل لشکر تمام مسلح دشمن با یک نماینده از نظام جمهوری اسلامی ایران فروپاشیده است...باید چه کنند؟! امروز غربی ها نه از موشک ما می ترسند و نه از بمب ما. خودشان هر نوع سلاح پیشرفته‌ایکه بخواهند به مقدار لازم دارند! غربی ها خوب می دانند که موشک نیست که می تواند یک ملت را پایدار نگه‌دارد، بلکه تفکر است. مگر اتحاد جماهیر شوروی موشک نداشت، مگر سه هزار کلاهک هسته ای آماده شلیک نداشت؟ پس چرا شکست خورد؟!
    دشمن ما را خوب می شناسد. تفکر ملت ایران آن قدر بزرگ هست که حتی رییس جمهور یک کشور ابر قدرت به آن اعتراف می کند. پوتین در سفر اخیر خودش ابراز تاسف کرده بود از اینکه زبان فارسی بلد نیست و چیزی از فرهنگ غنی ایران نمی داند. تفکر غنی ایران در مقابل تفکر یک کشوری که دویست سال هم از تولدش نمی گذرد قرار گرفته است. کشوری که چهل درصد سرمایه های دنیا را در خودش جمع کرده و همه نظرها را به سمت خودش جلب کرده است. حالا امروز اساس تفکر آمریکا زیر سوال رفته است. اساس تفکر انسان مابانه آمریکایی، تفکر حمایت از حقوق بشر آمریکایی و...

    دغدغه‌های امریکایی و معادلات به هم ریخته...
    شاید باورتان نشود که بگویم حدود 5 سال پیش، یک روز شبکه فاکس نیوز حدود 8 ساعت برنامه زنده خود را اختصاص داد به سگی که روی تخته چوبی در رودخانه گیر افتاده بود! با هلی کوپتر دنبال سگ می رفتند و گزارش لحظه به لحظه(!) می گرفتند. فکر می کنید چرا آمریکایی ها اطلاعاتشان نسبت به مسائل بین الملل اینقدر پایین است؟ رهبران و تصمیم‌گیران و سیاستمداران آمریکایی با بزرگ کردن محورهای فرعی، اندیشه های خودشان را در افکار عمومی جامعه القا می کنند و اجازه نمی دهند که حرف حق دیگران به گوش مردم شان برسد. وقتی یک آمریکایی می پرسد کجایی هستی و من می گویم ایرانی؛ می گوید عراق؟ یعنی فرق ایران و عراقی که دارند با او می جنگند را نمی دادند!
    حالا وقتی در دامن خودشان کسی بیاید و این حرف های حق را بزند، یقیننا آن ها ضرر می کنند. ایران 28 سال است که می گوید ما در اداره امور بشر، مدل موفقی هستیم. ملت های محروم امروز به این مدل به عنوان مدلی که در سطح بین المللی خودش را مطرح می کند، نگاه می کنند. این نگاه، یک نگاه مخاطره آمیز است برای تفکرات لیبرال دموکراسی و دنیای غرب.
    اگر ایرانی ها امروز احساس هویت می کنند، حق دارند. نه تنها ایرانی ها بلکه همه مسلمان ها، لبنانی ها و عراقی ها و فلسطینی ها هم این احساس را دارند. چون می بینند که هویت واقعی خودشان در کلام و مفاهیم انسانی یک فردی به اسم دکتر احمدی نژاد، ریاست جمهوری ایران اسلامی بیان شده... از زبان یک نظام نو پای 28 ساله در اقطار عالم منتشر شده؛ در حالیکه دشمن تلاش می کند ما را عقب مانده جلوه دهد. اما خودش در مجامع فکری در محاق قرار می گیرد و نمی تواند پاسخ منطق جمهوری اسلامی را بدهد.

    خواب خرگوشی ما و ترس دشمن...
    رییس جمهورمان تلاش کردند که در آمریکا، در یک مدرسه آمریکایی برای بچه ها صحبت کنند. اما آن ها موافقت نکردند. شاید ایشان در نوع منطق و محاوره ای که دارند می توانستند اطلاعات بچه‌های امریکایی را نسبت به کشور ما زیاد کنند. آن ها اِبا داشتند که منطق ما آن جا افشا شود و فرسنگ‌ها تفاوت بین آنچه ما می‌گوییم و وجود دارد و آنچه آنها به خورد مردم‌شان می‌دهند و وجود ندارد، مشخص می‌شد.
    بد نیست بدانید، یک روزی در یک کتاب فروشی یک کتاب جغرافیای بین‌الملل را دیدم. کتاب را که باز کردم از قضا، صفحه ایران آمد. آخرین چاپ این کتاب سال 2004 بود. یعنی حتی برای قبل از انقلاب هم نبود. برای ایران اصطلاح IR را هم ننوشته بودند بعلاوه اینکه عکسی که از ایران انداخته بود، تصویر یک جوان الاغ سوار بود که موهای پریشانش را به باد سپرده بود و زنی در کنارش ایستاده بود با چادری که مثل لباس زورو در هوا بود! بعد توضیح داده بود که اکثر ایران بیابانی است و...
    این همان تصویری است که غرب از ایران می سازد؛ تجسم یک کشور عقب مانده که نیاز به قیم دارد و اصلا نمی‌داند انرژی هسته‌ای چیست چه برسد به داشتن فناوری‌اش! خب حالا جحداقل دنیا ما را از نزدیک دیده و شنیده و آن وجدان‌های بیدار، کمی آگاه‌تر شده اند و این تلاش کوته فکرانه امریکایی را به چالش می‌کشند.
    دختر من از سن 9 تا 14 سالگی در آمریکا درس می خواند. شاگرد اول کلاس بود و انگلیسی را هم بهتر از همکلاس های آمریکایی اش صحبت می کرد. معلم اش یک خانم یهودی بود. یکبار به من گفت: «در کلاس وقتی می خواهم سوال بپرسم می گویم به غیر از سعیده و یک دانش آموز چینی دیگر چه کسی بلد است؟ چون همیشه اینها دستشان بالا است. » این را داشته باشید؛ دختر من وقتی 9 سالش بود، روزه می گرفت. آن هم به سختی؛ در جامعه آمریکا. معلمش به من می‌گفت: «یکبار به او گفتم می توانی یواشکی آب بخوری، پدر و مادرت که اینجا نیستند». سعیده جواب داده «من برای پدر و مادرم روزه نمی گیرم. من برای خدا روزه می گیرم». معلمش به من می گفت «اسلام چگونه تربیت می کند که یک دختر نه ساله اینطور می‌فهمد؟» خب! حالا شما قضاوت کنید هوش و ایمان ایرانی در قلب فرماندهی لیبرال دموکراسی، چگونه حرکت می‌کند؟! خودشان اعتراف می‌کنند نمی توانند با این تفکر و هوش مقابله کنند...
    ************************************************************************************************************************************************
    حرف‌های بسیاری داشت جانباز شیمیایی دفاع مقدس‌مان بویژه جریان قدیمی و تکراری ضعف رسانه‌آی ما و قدرت رسانه‌ای آنها و حضور راحت خبرنگاران غربی در کشور و سختی فعالیت خبری در امریکا... اما هم وقتش نبود و هم حوصله‌اش که بارها و بارها گفته شده اما...
    برای حسن ختام این گفتگوی کوتاه این چند جمله شاید خوب باشد؛ آن هم بعد از زمانیکه بیژن نوباوه گلویش خشک شده بود و یک لیوان آب طلب کرد...
    در آمریکا هزاران رسانه‌ی صوتی و تصویری وجود دارد که براساس تئوری «اشباع و اقناع » آنقدر اطلاعات بیرون می‌دهند تا آنجا که شما اقناع و از آن بی‌نیاز شوید، حالا فرقی نمی‌کند که این اطلاعات ضعیف، غلط و یا راست باشد، مهم این است که فراوانی اطلاعات باشد. در چنین فضایی‌ست که حضور رسانه‌ای کشورهای شرق در میان انواع رسانه‌های کشورهای غربی بسیار سخت و دشوار می‌شود؛ حالا استفاده هوشمندانه از چنین ظرفیتی یعنی بهره‌برداری از ابزار دشمن برای شکست خودش، واقعا یک برد شیرین و ماندگار است.



    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » راصد ( سه شنبه 86/8/1 :: ساعت 1:20 عصر )
    »» از این اتاق به آن اتاق برای عکس یادگاری

    ابراز علاقه کارمندان سازمان ملل به رئیس جمهور و تلاش انها برای گرفتن عکس یادگاری با احمدی نژاد تعجب همگان را برانگیخت .

    معمولاً وقتی روسای جمهوری می خواهند در مجمع عمومی سازمان ملل سخنرانی کنند در اتاقهایی که پشت تریبون وجود دارد منتظر می شوند تا نطق سخنران تمام شود و برای ایراد سخنرانی خود به سمت سالن هدایت شوند.

    هاشمی ثمره نزدیکترین فرد به رییس جمهور گفته:در فاصله یک ربعی که رئیس جمهور در این اتاق منتظر بودند همه کارمندان ساختمان اصلی سازمان ملل آمدند و با او عکس گرفتند و جالب تر این که یکی از آنها آمد و گفت: می شود با شما در اتاقم عکس بگیرم و احمدی نژاد با تواضع پذیرفت و با او عکس انداخت.

    در مجمع عمومی وقتی سخنران نطق می کرد، حاضرینی که رد می شدند می گفتند، می شود با شما عکس بگیریم و این برای ما خیلی تعجب آور بود؛ با حجم بالای تبلیغات منفی علیه احمدی نژاد اصلا باور کردنی نبود .



    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » راصد ( سه شنبه 86/8/1 :: ساعت 1:9 عصر )

    »» لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    سه گانه ی احمدی نژادِ خشن!
    ماجرای دانشگاه کلمبیا نقشه ایرانی‌ها بود
    از این اتاق به آن اتاق برای عکس یادگاری
    [عناوین آرشیوشده]